ظهر میرم سر کار
خدایا شکرت
ان شاءالله که انرژی برمی گرده
وقتی قیافه های شاد همکارا رو ببینی حتما روت تاثیر می گذاره
این چیزیه که همیشه در شیفت ها دنبالشم
حالا قبول دارم که معمولا آدمها عصر میرن جایی
ولی خوب کو تا حداقل چهار و پنج بعدازظهر
کسی خونمون نیومد
حتی خواهرام که دیشب تا نه شب اینجا بودن نیومدن
مامان علی تو تلگرام ندشته ما صبح نمیام اونجا!
مامان فاطمه هم که اصلا هیچی نگفته
تبریک های مسخره ی تلگرامی :/:)
تنها جایی که پدر مادرم بخوان برن خونه مادربزرگه
خوب بابا که بیرونه (نمدونم کجاست) مامان داره غذا می پزه
منم که تازه از حمام اومدم
پسرها هم تازه صبحانه خوردن
رادیو روشنه و یه برنامه الکی داره پخش می کنه از رادیو استانی
نه حتی یه آهنگ شادی
نه حتی صدای توپ عیدی
مامانم رادیو دوست داره
الان شاید تلویزیون چیزی داشته باشه ولی مامان نمی گیره
بگیره همه میشینن پاش و مامان حرص می خوره :)
الان فکر کنم همه بچه هاش (ما چهارتا) تو گوشیهامونیم
الان فقط یه دغدغه دارم که خدا کنه جایی نرن
ظهر نماز بخونم و بعد آرایش کنم :)
چون انصافا هر وقت آرایش می کنم حیفم میاد به خاطر وضو پاکش کنم اگرم سر کار باشم که وقت می بره (مخصوصا که دسشویی طولانی هم باید برم و هر وضو یک نماز هم هستم و کلی طول می کشه و سر کار ما هپچی چیزی عملی نیست و خیلی گوشه داره و حتی ممکنه انگشت نما بشی که کجا بودی یک ساعته و.)
و خوب این میشه که عقب میفته تا وقتی قضا میشه :/
درباره این سایت